کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
روشنکروشنک، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

روزهای شیرین با تو بودن

تفاوت ازدواج و عشق

یک روز پدر بزرگم  برام يه کتاب دست نويس آورد، کتابي که بسيار گرون قيمت بود، و با ارزش، وقتي به من داد، تاکيد کرد که اين کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا بايد چنين هديه با ارزشي رو بي هيچ مناسبتي به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و يه جايي پنهونش کردم،     چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندي ؟ گفتم نه، وقتي ازم پرسيد چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندي زد و رفت،         همون روز عصر با يک کپي از روزنامه همون زمان که تنها نشريه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روي ميز، من داشتم نگاهي بهش مينداختم که گفت اين مال من نيست امانت...
24 بهمن 1390

رازهای ارامش درون

1. راز آرامش درون خویشتنداری است، انرژیهای خود را پراکنده نکن، بلکه آنها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایتشان کن.       2.  راز آرامش درون در این است که هرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی.       3.  راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است،  ...گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن.       4.  راز آرامش درون در آسایش درون است،  یعنی آسایش جسمانی ، عاطفی ذهنی و معنوی.      ...
24 بهمن 1390

بار الهی

پرسيدم: بار الهي چه عملي از بندگانت بيش از همه تو را به تعجب وا مي‌دارد؟ پاسخ آمد: اينكه شما تمام كودكي خود را در آرزوي بزرگ شدن به سر مي‌بريد و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به كودكي مي‌گذرانيد . اينكه شما سلامتي خود را فداي مال‌اندوزي مي‌كنيد و سپس تمام دارايي خود را صرف بازيابي سلامتي مي‌نماييد . اينكه شما به قدري نگران آينده‌ايد كه حال را فراموش مي‌كنيد، در حالي كه نه حال را داريد و نه آينده را . اين كه شما طوري زندگي مي‌كنيد كه گويي هرگز نخواهيد مرد و چنان گورهاي شما را گرد و غبار فراموشي در بر مي‌گيرد كه گويي هرگز زنده نبوده‌ايد . سكوت كر...
24 بهمن 1390

داستان شن و سنگ

      حکایت این گونه آغاز می‌شود که دو دوست قدیمی در حال عبور از بیابانی بودند. در حین سفر این دو سر موضوع کوچکی بحث می‌کنند و کار به جایی می‌رسد که یکی کنترل خشم خودش را از دست می‌دهد و سیلی محکمی به صورت دیگری می‌زند.   دوست دوم که از شدت ضربه و درد سیلی شوکه شده بود بدون این که حرفی بزند روی شن‌های بیابان نوشت: "امروز بهترین دوست زندگیم سیلی محکمی به صورتم زد".   آنها به راه خود ادامه دادند تا این که به درياچه‌ای رسیدند. تصمیم گرفتند در آب کمی شنا کنند تا هم از حرارت و گرمای کویر خلاص شوند و هم اتفاق پیش آمده را فراموش کنند. همچنان که مشغول شنا ...
24 بهمن 1390

فرصت با هم بودن چقدر محدود است

بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند . همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود. بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست! انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است ، دلی که میخندد و آشکار است. همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد . عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. دنیا آنقدر وسیع ...
23 بهمن 1390

جملات زیبا

  هرگز در زندگي اين دو را ابراز نكنيد: نخست، آنچه نيستيد و دوم ، همه آنچه هستيد!                       تلاش كنيم نديده ها را ببينيم ديدن آنچه كه همه ميبينند... هنر نيست! بهترين آيينه وجدان توست... آگاه و بيدار باش...                        خيلي از يخ كردن هاي ما از سرما نيست!!! لحن بعضي ها،  زمستونيه...     ...
23 بهمن 1390

انتخاب بچه

مادر عزیزم! آیا هیچ فکر کرده ای هنگامی که بذر مرا میکاشتی زمانی که در روح من دمیدی و به ارامی به تماشای رشد من نشستی آن گاه که در رویاهایت برایم برنامه ریزی میکردی وقتی که در قلبت مرا جای می دادی ممکنه من هم برای داشتن مادری چون تو آن هم فقط برای خودم،برنامه ریزی کرده باشم؟ مادری که بوی شیرین عشق می دهد مادری که دستهایش نوازش گر است مادری با محبت که وجودش سرشار از عشق است همان کسی که شب ها مرا نوازش میکند آیا اون روزها فکر میکردی که همانطور که تو برای زندگی من نقشه می کشیدی من هم ترا جست و جو میکردم؟ و حالا که در بازوانت آرمیده ام نمی دانم آیا میدانی همان طور ...
23 بهمن 1390

وسعت درک

كودكي كه لنگه كفشش را امواج از او گرفته بود ، روي ساحل نوشت : " دريا  دزد است "   مردي كه از دريا ماهي گرفته بود ، روي ساحل نوشت :  " دريا سخاوتمندترين سفره ي هستي است "     موج دريا آمد و جملات را با خود محو كرد و اين پيام را به جا گذاشت : " برداشت ديگران در مورد خود را، در وسعت خويش ، حل كنيم ...
23 بهمن 1390

به سلامتی همه پدر و مادرها

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن. وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن. وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!... به سلامتي همه مادراي دنيا...   پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !     شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ... خورشيد هر روز ديرتر از پدرم بيدار مي شود اما زودتر از او به خانه بر مي گردد ! به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!     سرم را نه...
7 بهمن 1390