یک ماه گذشت
عشقم
یه ماهه که تو اومدی که شدی چراغ خونه ی ما
شدی همه کس و کار من
همه ی زندگیم وقف تو شده.
یک ماه به همه ی سختی ها دلواپسی ها گذشت. خدا رو شکر.
گل پسر منی. خیلی کم خوابی ولی عشق میکنم با چشمای که تو تاریکی شب به من ذل میزنه یا وفتی که گشنه هستی و دهنت رو کج میکنی و چهار تا انگشتت رو میکنی تو دهنت.
الانم که فرصت شد بیام و اینحا برات بنویسم افتخار دادی و تو کریر نشستی و من دارم با پام تکونت میدم تا بتوم اینحا بنویسم.
متاسفانه رفلاکس شدیدی داری مامان. وقتی بالا میاری خودت میترسی و با اون چشای قهوه ای ذل میزنی به من.دیروز بردمت دکتر و دیگه بهت دارو داد اخه همش ترش میکنی و اذیت میشی. الهی مادر به فدای تو بشه که داروت خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی تلخه. وقتی میخوام بهت بدم هم تو هم خودم اذیت میشم که اخه چرا یه بچه به این کوچیکی باید دارو بخوره. ولی برای سلامتیت لازمه.
بعد دکتر گفت دیگه نباید به این پسر شکمو شیر زیاد بدم . باید هر یه ساعت 20 دقیقه بهت شیر بدم و بعد از اونحای که تو عادت کردی به اینکه زیاد بخوری گریه میکنی و من هم پا به پای تو گریه میکنم که چرا نمیتونم و نباید بهت شیر بدم . اخه کار تو الان فقط خوردن و خوابیدنه. خواب که نداری خوردن هم نداشته باشی که نمیشه. ایشالله زود خوب میشی و باز به به میخوری عشقم
کیاوش ساعت اول تولد
کیاوش در ده روزگی
کیاوش در یک ماهگی