رسم زمونه
عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
میرن ادما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
پریشب خاله ی مهربونم برای همیشه از بین ما رفت.....
خاله خیلی دوستت داشتم. خیلییییییییی. یادته چقدر میاومدم خونه ات؟ خونه دومم بود. هر روز از سر کار میاومدم و میموندم. یادته رفتی برام تخت خریدی که رو زمین نخوابم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خاله چرا رفتی؟ اخه مریضیت که کشنده نبود. چقدر این 2 ماه اخر ترسیدی از مرگ. ترسیدی و لرزیدی. جمعه اومدم دیدمت. اون گونه های نازت رو بوس کردم. اون موهای نرمت رو ناز کردم. نمیدونستم که فرداش میری وگرنه میموندم پیشت.خاله امشب راحت خوابیدی؟خاله ماه بودی ولی تو این 2 ماه پاک پاک شدی و رفتی.دو روز قبلش خواب دیدی رفتی مکه.زیارتت قبول عزیز دلم.خاله همیشه به یادتم.چه خوشگل شده بودی امروز. مثل همیشه ناز بودی . چی بگم خاله. چطوری 3 تا خواهرت رو تنها گذاشتی؟ چطور دلت اومد مادرت رو بذاری و بری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟از دیروز عزیز خورد شد. مگه نمیدونستی قبلا داغ فرزند دیده بود. چرا دو تاش کردی؟؟؟؟؟؟تو که خیلی هوای عزیز رو داشتی؟خاللللللههههههههههههههههههههههه دارم دق میکنم. دیگه نمیتونم.................