کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه سن داره
روشنکروشنک، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

روزهای شیرین با تو بودن

انتخاب بچه

مادر عزیزم! آیا هیچ فکر کرده ای هنگامی که بذر مرا میکاشتی زمانی که در روح من دمیدی و به ارامی به تماشای رشد من نشستی آن گاه که در رویاهایت برایم برنامه ریزی میکردی وقتی که در قلبت مرا جای می دادی ممکنه من هم برای داشتن مادری چون تو آن هم فقط برای خودم،برنامه ریزی کرده باشم؟ مادری که بوی شیرین عشق می دهد مادری که دستهایش نوازش گر است مادری با محبت که وجودش سرشار از عشق است همان کسی که شب ها مرا نوازش میکند آیا اون روزها فکر میکردی که همانطور که تو برای زندگی من نقشه می کشیدی من هم ترا جست و جو میکردم؟ و حالا که در بازوانت آرمیده ام نمی دانم آیا میدانی همان طور ...
23 بهمن 1390

وسعت درک

كودكي كه لنگه كفشش را امواج از او گرفته بود ، روي ساحل نوشت : " دريا  دزد است "   مردي كه از دريا ماهي گرفته بود ، روي ساحل نوشت :  " دريا سخاوتمندترين سفره ي هستي است "     موج دريا آمد و جملات را با خود محو كرد و اين پيام را به جا گذاشت : " برداشت ديگران در مورد خود را، در وسعت خويش ، حل كنيم ...
23 بهمن 1390

به سلامتی همه پدر و مادرها

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن. وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن. وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!... به سلامتي همه مادراي دنيا...   پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !     شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ... خورشيد هر روز ديرتر از پدرم بيدار مي شود اما زودتر از او به خانه بر مي گردد ! به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!     سرم را نه...
7 بهمن 1390

خاطرات نی نی

شروع تا چند وقت پيش نبودم اما حالا زندگي مشتركم را شروع كرم و فعلا براي مسكن رحم را براي چند ماه اجاره كردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بيرون مي اندازد و تمام وسايلم را هم مي گذارد توي كوچه !!!!!!!!! اظهار وجود هنوز كسي از وجودم خبر ندارد .البته وجود كه چه عرض كنم .هرچند ساعت يكبار تا مي خواهم سلول هايم را بشمرم همه از وسط تقسيم مي شوند و حساب و كتابم به هم مي ريزد. زندان گاهي وقت ها فكر ميكنم مگه چه كار بدي كردم كه مرا به تحمل يك حبس 9 ماهه در انفرادي محكوم كرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اينجا با آنجا داشتم با خودم فكر مي كردم اگه قراربود ما جنين ها به جاي رحم مادر در جايي از بدن پدرها زندگي ...
5 بهمن 1390