کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
روشنکروشنک، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

روزهای شیرین با تو بودن

بدون عنوان

خیلی وقته چیزی ننوشتم. اخه چیزی ندارم که بنویسم. زندگی کاملا روزمره. اینم که نوشتن نداره که مثلا امروز بیدار شدمممممممم ناهار خوردم . شام خوردم خوابیدم. ههههه عجب اتفاقای  مهمی. هههههه فردا میشم یک عدد عمه . ایشالا به سلامتی به دنیا بیاد و دختر سالم و صالحی برای پدر و مادرش باشه . خودمم که چند روز دیگه وقت دکتر دارم. ایشالا همه چی خوب باشه. خوب اصلا حال ندارم بنویسم . برم یه چیزی بخورم   ...
21 تير 1391

بدون عنوان

روي پـــــرده كعــبه اين آيه حك شده اســت: نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ و مـــن . . . هنــــوز و تا هميشــه به همين يك آيــه دلخــوشــــم: " بندگانم را آگاه كن كه من بخشنده‌ي مهــــربانم ! خداوندا نمي خواهم من اين مخلوق انسان_ اين هيولايي كه نامش را خدا دادند من اين مخلوق دست بندگانت را نمي خواهم خدايا اين خداي قتل و غارت را نمي خواهم خدايي را كه در عصر حجر مانده ست كسي را كه براي سيب مرا از خانه اش رانده ست خدايي را كه سگهايش بشر را ميدرند و بر لبش خنده ست . خداي سنگسار و مرگ و اشكاور نمي خواهم خداي صاحبان تخت و درويشان بي باور نمي خواهم . نمي خواهم خدايي را كه لم داده ست بر تختش خدا...
28 خرداد 1391

معجزه

سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر و مادر ش فهمید که برادر کوچکش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست هزینه‌ی جراحی پرخرج برادرش را بپر دازد. سارا شنید که پدر به آهستگی به مادر گفت: فقط معجزه می‌تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد، قلک را شکست. سکه‌ها را روی تخت ریخت و آن‌ها را شمرد، فقط پنج دلار بود. سپس به آهستگی از در عقب خارج شد چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش به مشتریان گرم بود. بالاخ...
31 ارديبهشت 1391

چه در درون مان نهفته است

مسیح از مسیری میگذشت،یک یهودی با او برخورد کرد. به محض دیدن مسیح به او فحاشی کرد وگفت :ای پسر حرام زاده بی اصل و نصب .مسیح در پاسخ گفت:سلام ای انسان با شرافت و ارزشمند. اطرافیان از مسیح پرسیدند:او به تو فحاشی کرد،چطور شما به او این قدر احترام میگذارید؟! مسیح پاسخ داد:هر کسی انچه را دارد خرج میکند،چون سرمایه او این بود به من بد گفت و چون در ضمیر من جز نیکویی نبود از من جز نمی اید. ما فقط انچه را که در درون داریم میتوانیم از خود نشان دهیم .
16 ارديبهشت 1391

یک معما

پنج قورباغه در یک برکه زندگی میکردند،یک قورباغه تصمیم گرفت بپرد . سوال: چند قورباغه باقی میماند؟ چواب: پنج عدد! چرا؟؟؟ چون تصمیم گرفتن ،انجام دادن نیست. نکته:تفاوت برنده با بازنده در عمل و بی عملی است.  
16 ارديبهشت 1391

ما ابزار خدا در روی زمین هستیم

داستان عرفانی بسیار زیبایی است درباره یک رهرو معنوی که هر روز در عبادتگاه مشغول عبادت بود.یک روز که از خانه به قصد رفتن برای عبادت از خانه خارج میشد توجه کرد که در خیابان صفی از گدایان،کسانی که دچار نقص جسمی و ذهنی بودند از مقابلش گذشتند. او به ان جمعیت انسانهای رنج کشیده نگاه کرد ،صدایش را بلند کرد و خطاب به خدا ناله کنان گفت:خداوندا!چطور ممکن است خالق مهربانی مانند تو این چیزها را ببیند و هیچ کاری برای شان نکند! بعد از سکوتی طولانی صداری خدا شنیده شد که میگفت: من کاری برایشان کرده ام،من ترا افریده ام. ...
16 ارديبهشت 1391

عشق واقعی

  همسرم نواز با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟                                                                میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ ...
9 ارديبهشت 1391