کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
روشنکروشنک، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

روزهای شیرین با تو بودن

صدف

مردي در کنار ساحل دورافتاده اي قدم ميزد. مردي را در فاصله دور مي بيند که مدام خم ميشود و چيزي را از روي زمين بر ميدارد و توي اقيانوس پرت ميکند. نزديک تر مي شود، ميبيند مردي بومي صدفهايي را که به ساحل مي افتد در آب مياندازد. - صبح بخير رفيق، خيلي دلم مي خواهد بدانم چه مي کني؟ - اين صدفها را در داخل اقيانوس مي اندازم. الآن موقع مد درياست و اين صدف ها را به ساحل دريا آورده و اگر آنها را توي آب نيندازم از کمبود اکسيژن خواهند مرد. - دوست من! حرف تو را مي فهمم ولي در اين ساحل هزاران صدف اين شکلي وجود دارد. تو که نميتواني آنها را به آب برگرداني خيلي زياد هستند و تازه همين يک ساحل نيست. نمي بيني کار تو هيچ فرقي در اوضاع ايجاد نمي کند؟ مرد بومي ...
7 اسفند 1390

دریاچه و نمک

  روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس به یاد موندنی بده راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت . استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ " شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش " پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید . استاد ا...
7 اسفند 1390

کریستوفر کلمب مجرد بود زیرا....

اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند:     - کجا داری میری؟   - با کی داری می ری؟   - واسه چی می ری؟   - چطوری می ری؟   - کشف؟   -برای کشف چی می ری؟   - چرا فقط تو می ری؟   .   .   - تا تو برگردی من چیکار کنم؟!   - می تونم منم باهات بیام؟!   -راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟   - بده لیستو بب...
7 اسفند 1390

قدرت و صلابت مرد

  The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders It is seen in the width of his arms that encircle you قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه The strength of a man isn't in the deep tone of his voice It is in the gentle words he whispers قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه The strength of a man isn't how many buddies he has It is how good a buddy he is with his kids قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا ...
5 اسفند 1390

زیبایی زن

The beauty of a woman Is not in the clothes she wears... The figure she carries Or the way she combs her hair زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست The beauty of a woman must be seen from her eyes Because that is the doorway to her heart, The place where love resides زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه The beauty of a woman Is not in a facial mole But true beauty in a woman is reflected in her soul زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در ...
5 اسفند 1390

کرم ابریشم

                      روزي سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد . شخصي نشست و ساعت ها تقلاي پروانه براي بيرون آمدن از سوراخ كوچك پيله را تماشا كرد . آن گاه تقلاي پروانه متوقف شد و به نظر رسيد كه خسته شده و ديگر نمي تواند به تلاشش ادامه دهد . آن شخص مصمم شد كه به پروانه كمك كند و با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد كرد . پروانه به راحتي از پيله خارج شد، اما جثه اش ضعيف و بال هايش چروكيده بودند . آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحكم شود . اما چنين نشد ! ...
4 اسفند 1390

رقابت

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت  مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد  متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی  میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.  فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش  را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت  و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید... که کلاه  خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را  بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ ا...
3 اسفند 1390

نقشه رو بده من.

  زن در حال قدم زدن در جنگل بود كه ناگهان پايش به چيزي برخورد كرد . وقتي كه دقيق نگاه كرد چراغ روغني قديمي اي را ديد كه خاك و خاشاك زيادي هم روش نشسته بود. زن با دست به تميز كردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشي كه بر چراغ داد طبيعتا يك غول بزرگ پديدار شد....!!! زن پرسيد : حالا مي تونم سه آرزو بكنم ؟؟ غول جواب داد : نخير ! زمانه عوض شده است و به علت مشكلات اقتصادي و رقابت هاي جهاني بيشتر از يك آرزو اصلا صرف نداره،همينه كه هست....... حالا بگو آرزوت چيه؟ زن گفت : در اين صورت من مايلم در خاور ميانه صلح برقرار شود و از جيبش يك نقشه جهان را بيرون آورد و گفت : نگاه كن. اين نقشه را مي بيني ؟ اين كشورها ...
3 اسفند 1390

دایره روحتان را کشف کنید

افلاطون گفته "روح" دایره است و من دایره های روحم را کشف کردم! پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم و گاهی اوقات نداریم! گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث...
30 بهمن 1390