هفته ی 30
پسر گلم
الان تو هفته ی 30 هستی و اگه خدا بخواد 8 هفته دیگه میبینمت
قربونت برم که هر روز که میگذره عاشقتر میشم. هنور نتونستم به اروم شدنت تو بعضی روزا عادت کنم. ولی باید سعی خودم رو یکنم که اذیتت نکنم.
خاله ساحل گفته بود کم کم حرکتت فرق میکنه. وای که راست گفت. خیلییییییییییییی با حال شده حرکاتت. انگار که خودت رو میمالی به در و دیوار شکمم. شکمم رو کج و کوله میکنی. یعضی وقتها واقعا خندم میگیره.
ساعت ها میشینم و زل میزنم به شکمم که یه وقت این صحنه ها رو از دست ندم
از یه طرف دوست دارم زودتر بگذره و اون روی ماهت رو ببینم
از یه طرف هم دوست ندارم این روزا تموم شه و دلم برای این روزهات تنگ میشه
الان تو فقط فقط فقط برای منی. ولی بیای بیرون برای همه میشی.
الان حتما میگی چه مامان خودخواهی دارم من
ولی خو چه کنمممممممممم. نمیخوام با کسی تقسیمت کنم.
بابا هم خیلیییییییییییییییییییی بی تاب اومدنته
خیلیییییییییییییییییییییی
هر روز رو میشماره برای لحظه ی دیدار.
کلی برنامه داره برات. میخواد از روز اول ببرت سر کار هههههههههه
قول بده پسر خوبی برای بابا باشی البته میدونم که هستی .
من و بابا خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی بی تاب دیدنتیم. مواظب خودت باش عزیزم.
الان به خدا خیلییییییییییییییی نزدیکی. از خدا بخواه با بابا عمر با عزت و طولانی بده.
از خدا بخواه که همه ی بچه ها رو در پناه خودش حفظ کنه
و از خدا بخواه که به همه ی دوستای مامان که منتظر معجزن معجزش رو نشون بده عزیزم.
دوستت داریم بووووووووووووووووووووووس