کیاوشکیاوش، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
روشنکروشنک، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

روزهای شیرین با تو بودن

بدون عنوان

1392/10/18 12:17
نویسنده : آدی
189 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزمم

خدا رو هزار بار شکر میکنم که تو رو به من بخشیده و ازش میخوام که خودش از تو مواظبت کنه و برای من حفظت کنه عزیزم. 

دیشب خواب بودم. ولی از اونحای که حواسم به لوبیای تو دلم هست هوشیار میخوام. اومدم پهلو به پهلو شم یهو حس کردم زیر دلم سمت راست یه چیز باریک کش اومد و پاره شد!!!!!!!!!!! وای مامان نمیدونی چقدر ترسیدم. یعنی دیگه تا صبح خوابم نبرد.

زنگ زدم خاله عاطفه چون اونم یه جوجو داره تو دلش ولی 6ماهشه جوجش. بهش گفتم گفت که اونم چند بار اینجوری شده.. دقیقا همین حال رو توصیف کرد. گفت نگران نباشم. ولی مگه میتونم. احتمالا زنگ میزنم بیمارستان ببینم اونا چی میگن. اگه هم شد  میرم سونو گرافی

همش دارم از صبح میگم فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین. 

ایشالله که حالت خوبه عزیز من. قربونت برم من. من همه ی سعیم رو میکنم که مواظب تو باشم. تو هم به من قول بده مواظب خودت باشی قربونت برم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

ساحل
18 دی 92 13:20
انشالله که هیچی نیست... شاید تو هم زود حس کردیش.. میدونی دختر عموم میگفت بعضی رحم ها اعصابشون قوی هست... من تو همون هفته های اول گاهی اینکه کجا لانه گزینی کرده رو حس میکردم!!
آدی
پاسخ
شوهرم بهم میگه خل شدی رفتتتتت از بس فکر و خیال میکنی.
ماان ارمیا و ایلمان
18 دی 92 13:25
سلام گلم. خوبی؟ نگرام هیچی نباش. بسپارش به خدا. داده پس مراقبش هست. هر روز دستت رو بگذار روی شکمت و آیه الکرسی براش بخون. کتاب ریحانه بهشتی یادت نره. خیلی خوبه.
آدی
پاسخ
خیلی این کار رو میکنم. اصلا سر این مساله ایه الکرسی رو تونستم حفظ کنم. هیچ وقت حفظ نمیشدم
ایدا
18 دی 92 14:26
عززززیییزم!! نکن اینکارارو. خوب دور از جون اینطوری 9 ماه اعصاب و روان نمی مونه برات که!!! قربونت برم اینقده نگرانی به خودت راه نده. استرس اثر بدتری داره ها!! درسته که باید مراقب خودت و نی نی باشی ولی فدای تو بشم یه قدرتی قوی تر از تو هم داره از فرشته ات حمایت می کنه و مراقبش هست. بهش اطمینان داشته باش و به خودت یکم آرامش بده
آدی
پاسخ
خودم هم تمام سعیم همینه و صبح تا شب اینا رو به خودم میگم. امیدوارم بتونم
مامان فرخنده
19 دی 92 14:24
وای ادی جون تو که همش مارو خون به جیگر میکنی تا این بار شیشه ات به سلامت بدنیا بیاد هم برای خودت وهم برای ما اعصاب و روان نمی ذاری تورو خدا جون هر کی که دوستش داری اینقدر منفی فکر نکن مگه کتاب راز را نخوندی پس مثبت فکر کن به این فکر کن چه وسایلی باید براش بخری ،چه اسمی باید براش انتخاب کنی در ضمن سه ماهه اول بارداری خیلی مهمه سلولهای عصبی بچه توی سه ماه اول تشکیل میشه پس آروم باش بذار لوبیا هم با آرامش رشد کنه ببخشید زیادی حرف زدم.
آدی
پاسخ
حق با شماستت. تمام سعیم رو میکنممممممم. مرسی که به فکرمی عزیزم
نسرین (عزیز دل مامان و بابا)
22 دی 92 16:15
عزیزم ای وسواسا طبیعیه. من خودم هربار که دکتر میرفتم فقط تا 3 روز اروم بودم بعدش دوباره وسواس میوفتاد به جونم و هزار تا فکر جورواجور میکردم. اینقد هم سونو نرو. تنها چیزی که اب دور بچه رو داغ میکنه سونوست. توکل کن به خدا. تنها کسی که تصمیم میگیره یه موجود زنده بمونه خداست. سعی کن از این دوران لذت ببری چون بعدش یه لحظه هم وقت ازاد نداری. اینقد خسته میشی...
آدی
پاسخ
حق با شماست عزیزم
ایدا
23 دی 92 9:05
سلام خانمی. حالت چطوره؟!! در چه حالی خوبی؟!!
آدی
پاسخ
سلام عزیزم.خوبی؟ منم هستم خدا رو شکر.